var data, p; var agt=navigator.userAgent.toLowerCase(); p='http'; if((location.href.substr(0,6)=='https:')||(location.href.substr(0,6)=='HTTPS:')) {p='https';} data = '&r=' + escape(document.referrer) + '&n=' + escape(navigator.userAgent) + '&p=' + escape(navigator.userAgent) if(navigator.userAgent.substring(0,1)>'3') {data = data + '&sd=' + screen.colorDepth + '&sw=' + escape(screen.width+ 'x'+screen.height)}; document.write(''); document.write(' ');
شمارنده آمار
, دانلود رایگان، نرم افزار ، بازی ، کتاب ، موزیک ، چت روم اختصاصی، چت روم عمومی، نرم افزار موبایل، بازی موبایل، جدیدترین نرم افزارها، نرم افزار و بازیهای سیستم عامل مکینتاش، مک، free download, software, game, book, music, macintosh, windows, mac, apple, macbook, free, sms, " /> دانلود کده الویر

آدرس آی پی:
سیستم عامل:
نسخه: بیت
اندازه تصویر:

دانلود کده الویر

دانلود رایگان، نرم افزار ، بازی ، کتاب ، موزیک ، چت روم اختصاصی، چت روم عمومی، نرم افزار موبایل، بازی موبایل، جدیدترین نرم افزارها، نرم افزار و بازیهای سیستم عامل مکینتاش، مک، free download, software, game, book, music, macintosh, windows, mac, apple, macbook, free, sms,
صفحه خانگی اضافه به علاقمندی ها نقشه سایت

دیکشنری آنلاین



درباره ما


امکانات دیگر


 

آخرین مطالب

» مجموعه ای از اس ام اس های خنده دار ـ جوک ـ لطیفه ـ خنده بازار
» در این ایمیل جمله هایی از شخصیت های مختلف درباره
» بعد از ترک سیگار در بدن شما چه اتفاقاتی رخ میدهد؟
» بدون شرح
» فال روز (31 فروردین _ 19 آوریل) فال روز (31 فروردین _ 19 آوری فال روز (31 فروردین _ 19 آوریل)
» دانلود کرک و کیجن همه محصولات و نرم افزارهای Uniblue 2012
» دانلود نرم افزار و کرک و کیجن همه محصولات و نرم افزارهای Uniblue 2012
» نرم افزار کاملا رایگان تماشای شبکه های تلویزیون و ماهواره
» بهتـرین راهـکارهای کاربـردی برای مـطالـعه
» ماساژ،رفع خستگی،آموزش ماساژ صورت،نقاط حساس سر و صورت
» اس ام اس های عاشقانه
» آموزش چگونه لات بشویم!!!! ۱۰۰٪ تضمینی با متدهای فوق پیشرفته
» کودکی که سالی پنج بار می میرد!
» مجموعه اس ام اس های عاشقانه فروردین 91
» چگونه ازدواج دوم موفقی داشته باشیم
» چگونه می‌توانید همسر خود را شاد کنید ؟
» دانلود مجموعه آموزش گام به گام زبان انگلیسی Learning English Steps 1-2-3
» مجموعه سخنرانی آیت الله العظمی مظاهری
» تصاویر جالب و دیدنی
» دانلود کتاب PDF آموزش پیش از ازدواج
» دانلود کتاب مهریه و مراحل قانونی و قضایی آن
» کتاب زنی که مردش را گم کرد
» کتاب قوانین حقوقی ازدواج
» کتاب سلطه سالاری مردان یا زنان
» alvirdownload
» آیا می دانید ویبره موبایل چگونه کار می کند؟
» شرکت حریق نبرد ایرانیان - طراح و سازنده انواع خودروهای آتش نشانی
» عکسهایی از بازیگران معروف سینما و تلویزیون
» تصاویر جدید از بهرام رادان
» پوریا پورسرخ
» عکسهایی از پندار اکبری
» الناز شاکردوست
» نسرین مقانلو در سال 1391
» عکسهایی از نیکی کریمی
» عکسهای دیدنی از محمدرضا گلزار
» عکسهایی از پژمان بازغی
» عکسهایی از پرستو گلستانی
» عکسهایی از پرستو صالحی
» بهاره افشاری و تصاویردیدنی
» تصاویری از آناهیتا همتی
» تصاویری جدید و کمیاب از هنرمندان مطرح سینما و تلویزیون
» اصول تکنیک ای جکس
» تصاویری جدید از آلبوم هنرمندان مطرح سینما و تلویزیون
» تصاویری جدید از آلبوم هنرمندان مطرح سینما و تلویزیون
» عکسهایی از بازیگران معروف
» دانسته هایی که فکر می کنید درست است
» غزل عارفانه مولانا
» اس ام اس های نوروزی
» بازی مرغ های مهاجم ، chicken invaders

تقویم

موضوعات

سیستم عامل
مکینتاش
ویندوز ۷
ویندوز ۸
ویندوز live
ویندوز ویستا
نرم افزار مالتی مدیا
نرم افزار ویرایش فیلم
نرم افزار ویرایش صوت
نرم افزار پخش فیلم
نرم افزار پخش صوت
نرم افزار تبدیل فرمت
نرم افزار موسیقی
نرم افزار کاربردی
نرم افزار فشرده ساز
نرم افزار آفیس
نرم افزار آموزش
نرم افزار بهینه ساز
نرم افزار باز یابی اطلاعات
نرم افزار دیکشنری
نرم افزار درایور
نرم افزار برنامه نویسی
نرم افزار تلفن
نرم افزار مهندسی
نرم افزار زیبا ساز
نرم افزار گرافیک
نرم افزارنمایش عکس
نرم افزار ویرایش تصویر
نرم افزار فتوشاپ
فونت
نرم افزار فلش
نرم افزار انیمیشن
نرم افزار طراحی
فتوشاپ
فتوشاپ cs3
نرم افزار امنیتی
نرم افزار آنتی ویروس
نرم افزار ضد هک
نرم افزار قفل گذاری
نرم افزارهای اینترنت
نرم افزار مرورگر
نرم افزار مسنجر
نرم افزار دانلود
نرم افزار بالا بردن سرعت
نرم افزار ایمیل
نرم افزار اف تی پی
نرم افزار طراحی وب
نرم افزار شبکه
ابزار سی دی
نرم افزار رایت
نرم افزار اتوران
بازیها
بازیهای فکری
بازیهای اکشن
بازیهای ماجرایی
بازیهای کودکان
بازیهای ورزشی
بازیهای psp
بازیها ps3
اختصاصی الویر دانلود
آموزش
آموزش گیتار
آموزش فتوشاپ
ترفندهای یاهو
آموزش autocad
آموزش زبان
آموزش ساخت وبلاگ
آموزش ساخت وبسایت
آموزش power point
آموزش تند آموز مفاهیم شبکه های کامپیوتری
کتاب الکترونیکی
کتاب علمی
کتاب مهندسی
کتاب آموزشی
کتاب مذهبی
کتاب شعر
کتاب تاریخی
کتاب پزشکی
کتاب آموزشی موبایل
کتاب داستان
گوناگون
آرشیو صوتی و تصویری
دانلود فیلم
دانلود کارتن
دانلود فیلم آموزشی
دانلود مستند راز بقا
موبایل
کلیپ موبایل
نرم افزار آیفون
نرم افزار آندروید
نرم افزار نوکیا سیمبیان سری s60_v5
نرم افزار نوکیا سیمبیان سری s60_v3
نرم افزار سونی اریکسون
نرم افزار سری 40
نرم افزار سری 70
نرم افزار سری 80
نرم افزار سری 90
نرم افزار جاوا
نرم افزار آنتی ویروس
نرم افزار اسلامی
نرم افزار سامسونگ
بازی موبایل
بازیهای نوکیا
بازیهای آیفون
بازیهای آندروید
بازیهای سونی اریکسون
بازیهای جاوا
بازیهای سامسونگ
متفرقه موبایل
تم نوکیا
تم سونی اریکسون
تم آندروید
تم سامسونگ
نقشه
نقشه رهیاب سخنگو نوکیا
نقشه رهیاب سخنگو آندروید
نقشه رهیاب سخنگو سامسونگ
شعر و سخنانی از بزرگان
اس ام اس
فلسفی
ارتباط با خدا
اطلاعات عمومی
آیا می دانید ؟
سرگرمی
داستانهای شنیدنی
طنز
چه خبر از کجا ؟
پزشکی و سلامت
جراحی فک
نرم افزار ارسال رایگان پیامک
طراحی لباس و مد
برای خانم های شیک پوش
برای آقایان شیک پوش
گالری عکس
عکسهای ورزشی
عکسهای خنده دار
عکسهای مذهبی
عکسهای ترسناک
عکسهای زیبا از طبیعت
عکسهای گوناگون
موزیک ایرانی
شاد
غمگین
قدیمی
کوچه بازاری
نفرتی

معرفی سایت به دوستان

 
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:


Powered by ParsTools

نویسندگان

آمار بازدید از دانلود کده الویر
موضوع: <-CategoryName-> | نویسنده: E , T , E , M , A , D


 

 

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !

 امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ... پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد!

البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ... دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد! یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ...

اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود! همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...

 


داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ... یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است. آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است.

اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود! پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند.

از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ... چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است.

ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!! مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم.

اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند. بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند.

در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.


حکایت چهار دانشجو‎ چهار دانشجو

شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند. استاد قبل از امتحان با اونها این نکته رو عنوان می کنه که بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس جدا بنشینند و امتحان بدن که آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

1. نام و نام خانوادگی؟ 2 نمره

2. کدام لاستیک پنچر شده بود؟ 18

نمره الف. لاستیک سمت راست جلو

ب. لاستیک سمت چپ جلو

ج. لاستیک سمت راست عقب

د. لاستیك سمت چپ عقب

بنظر شما دوستان، آیا اون 4 دانشجو توانستند به سوالات پاسخ صحیح بدهند ؟!


مورچه و سلیمان

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟

مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ... چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...


آیینه و شیشه

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ... عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟

گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ گفت: خودم را می بینم ! عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !

آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه" اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن : وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.

اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند ! تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...


میمون ها و کلاه فروش

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.

تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست! بالای سرش را نگاه کرد.

تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.

فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.

به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند.

لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...

یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت.

ولی میمون ها این کار را نکردند! یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!

نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد


تغییر دنیا

بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم.

در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"


زشت ترین دختر کلاس

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند!

نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ یکدفعه کلاس از خنده ترکید … بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.

او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی. او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند.

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود! در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟ و همسرم اینگونه جواب داد: من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند

و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست


مفهوم خانواده

با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه !

معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.

دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم

و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!

کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار"

قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:

وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی ! برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی. آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...

او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟ گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان من هم دوستت دارم دخترم و گلها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو ...

کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن.

میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ... آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟

اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟ و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!

چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !

اینطور فکر نمی کنید؟!

به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: